باورم کن ای نازنین . . .

امروز دلم هواي با توبودن كرده چشمانم شوق نگاه تورادارد . . .  

كاش ميتوانستم لحظه اي ببينمت و دوباره دردرياي چشمانت غرق شوم افسوس كه نميتوانم انچه كه در دل دارم بيان كنم زبانم قاصر است ودستم ناتوان از رسم احساسم اخر چگونه ثابت كنم دوستت دارم ؟ چه كنم ؟ توبگو چگونه ميتوانم از وراي سيمهاي فلزي از اين دنياي مجازي احساسم را به تو نشان دهم؟

 كاش فرصتي به من ميدادي؟ كاش چشمانم را ميديدي كه عشقم رافرياد ميزنند تنهايي عذابم ميدهد خسته ام از تكرار زندگي تورا ميخواهم كه تكيه گاهم باشي از پاافتاده ام توان ايستادن ندارم .گناه من چيست ؟ كه دوستت دارم ميخواهم با توباشم و در تو ذوب شوم بغضي گلويم راميفشارد گوشه خلوتي ميجويم تا رهايش كنم غرورم نميگذارد اينجا گريه سر دهم تنها تو ميتواني اشكهايم راببيني اشكي كه از چشمه قلب دردمندم جاري است

 نازنينم : باورم كن و بگذار با تودوباره جان بگيرم ميخواهم زندگيم را باتو رونق دهم خنده را به لبانم بازگردان چه سخت غريبه اند اين دوباهم تو ميتواني اشتيشان دهي؟؟ دست مهرم را رد نكن دستي كه دست تورا ميجويد واگر يكي شوند دنياي تازه اي ميسازند از جنس عشق ميشود دوباره فرهاد وشيريني ساخت ميتوان ليلي و مجنون بود اگر چشمانت ياري ام كنند . . .

 كاش كلمات جان داشتند و ميتوانستند احساس مرا فرياد بزنند تا باورم كني اما اميد دارم كه روزي باورم كني و ميدانم كه دور نيست پيوند دستهايمان به اميد ان روز.....

حقیقت . . .

 

سنگی که طاقت ضربه های تیشه رو نداره

تندیس زیبا نمیشه !!

فقط یه بار فرصت داری تا از وجودت تندیس بسازی

پس از زخم تیشه خسته نشو . . .

زندگی چیست ...؟!

زندگي تجربه ي تلخ فراوان دارد 

 دو سه تا كوچه و پس كوچه و اندازه ي يك عمر بيابان دارد

زندگي زندانيست كه بيشتر از زنداني زندان بان دارد

زندگي دين بزرگيست كه بر گردن ماست

 

زندگي فانوسي است لب درياي خيال آويزون

مي توان آن را ديد و نه بيش روشن است اما به اندازه ي خويش

زندگي تابلوئيست نيمه ي راه كه ز سر منزل مقصود خبر مي آرد 

  كار او هشدار است گر مسافر رهش بيدار است 

..:: روز عشاق ::..

از من نپرس چقدر دوستت دارم

    
                


   اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست

                          به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم

                             مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد

                     مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم

                                         بگو معنی تمرین چیست ؟

                                     بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟

                                             بریدن از خودم را ؟

                         مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...

بدون شرح . . .

تنهایی . . .

* تنهایی *

دستتو به من بده / غمتو به من بگو
مثل اشک بچه ها / ساده و روشن بگو
به من بگو : با من و تو، تقدیر و تنهایی چه کرد
وقتی که حتی آسمون در غم ما گریه نکرد
اگه تلخ، مثل جدایی / اگه شیرین، مثل دیدار
بگو از بی تو شکستن / لحظه های تلخ تکرار
همه حرفاتو بگو / من پر از شنیدنم
توی بغض جاده ها / تشنه ی رسیدنم
نمی دونم کی به ما گفت : / میشه از ریشه جدا شد
میشه تنهایی زندگی کرد / تو رگ بودن رها شد
ولی امروز تلخ و خسته / من تو مصلوب دردیم
بگو با من، بانوی عشق / کی به خونه بر می گرديم
بیا تا با مشق خورشید / درس عشقو یاد بگیریم
باز بیا تا زیر یک سقف / واسه زندگی بمیریم

زندگی . . .

زندگی چیست؟

زندگی یعنی بیهودگی ، زندگی یعنی بازی .‏

و بارانِ غم بر گلبرگهایِ شادابِ عمر
و غلبۀ خزانِ غم بر بهارِ جوانی .‏

دریغ که بارِ زندگی چه بی پروا گلهای جوانی را ــ‏
پرپر میکند ....‏
و تو ای انسان!‏

گوش به زنگ باش که ریزشِ مکرر بارانِ عمر،
بی نوبت و بی حد و مرز ترا تهدید میکند ....‏

و با گذشتِ روز ها فروغِ عمرت را به خاموشی ــ‏
نزدیک و نزدیک تر میسازد .‏
زندگی چه بی انصاف است ، ‏

و تو ای انسانِ ناتوان !‏
بیهودگی زمانه را با برهان و عقل بسنج .‏

و بدان که عمرِ عزیزت بینهایت کوتاه است .‏
آری اینست زندگی ....

ادامه نوشته