دستان تو ...
پای بر سینه ی این راه زدیم
پای کوبان، دست در دست گذر می کردیم
پای کوبان، دست در دست گذر می کردیم
گویی اما ته این راه دراز
دزد شبگیر جنون منتظر است
من و عشق و تو و این راه دراز
همه روز و همه شب
در پی یافتن سایه درختی، آبی
در سکوت غم تنهایی خویش
بین هر ثانیه را
لا به لای سخن و قافیه را می گشتیم
در غم عشق تو مردم اما
این صدای ضربان و تپش قلب ره عشق هنوز
از قدمهای بلند من و توست
دل من با دل تو...
+ نوشته شده در شنبه بیستم دی ۱۳۹۳ ساعت 18:12 توسط T@R@NOM
|