توي يك ديوار سنگي

دو تا پنجره اسيرن

دوتا خسته دو تا تنها

يكيشون تو يكيشون من

ديوار از سنگ سياهه

سنگ سرد و سخت خارا

زده قفل بي صدايي

به لباي تشنه ما

نمي تونيم تا بجنبيم

زير سنگيني ديوار

همه عشق منو تو

قصه است قصه ديوار...