توي يك ديوار سنگي . . .
توي يك ديوار سنگي
دو تا پنجره اسيرن
دوتا خسته دو تا تنها
يكيشون تو يكيشون من
ديوار از سنگ سياهه
سنگ سرد و سخت خارا
زده قفل بي صدايي
به لباي تشنه ما
نمي تونيم تا بجنبيم
زير سنگيني ديوار
همه عشق منو تو
قصه است قصه ديوار...
+ نوشته شده در چهارشنبه یکم اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت 16:21 توسط T@R@NOM
|