دلتنگی قلب عاشق . . .
دلم تنگ است این شب ها یقین دارم که می دانی
صدای غربت تن را از احساسم تو می خوانی
شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین
ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم
چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته می رانی؟
تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند
به خون آغشته ای ای دل،عجب امشب پریشانی!
همواره قلب بیمارم به یاد تو شود روشن
چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی
+ نوشته شده در شنبه پانزدهم خرداد ۱۳۸۹ ساعت 17:26 توسط T@R@NOM
|