نگاه آشنا . . .
نگــاه آشــنـا وقــتـي نبود
دل راحت و پيِ غصه نبود
دل راحت و پيِ غصه نبود
صـداي آشــنا وقــتـي اومد
دل لرزيد و شادي سر اومد
دل دل نکن که آتيــش مــي گيــرم
گريه نکن که با هر قطره هزار بار مي ميرم
دوستت دارم عــاشقــتم حـرف و کــلام مــن نبود
قسمت چي بود خدا چه کرد اينا که جواب من نبود
سوز دل و چشماي من به خدا مي گفت که من کيم
نخواستي ببيني گفـتي هــواي تــو پــريده از سرم
نگاه آشنا وقتي نبود
گريه نبود درد نبود قهر و آشتي جز خنده چيزي نبود
حــالا ببين چــه ســاده ميــشکنم
گفتي برو حرفات نمي شه باورم
مشقامو که خط زدي باورم شد که نمره ي آخر عشق تو منم
اما چــه زود ترسيدم آخه من درسـو فقط واسه نمـره از برم
کاشکي دلم آبي نبود
بهار من يه پاييز جنجالي نبود
کاشکي نگاه آشنا نبود
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۳۸۹ ساعت 15:43 توسط T@R@NOM
|