تنها فریاد رس . . .
نازنینم تنها فریاد رس من تو هستی آن زمان که تو را دیدم و آنگاه که چشمانت برای اولین بار به من خیره شد آن دم که با شعله های نگاهت مرا سوزاندی ، آنجا که عشقت را در دلم احساس کردم ، آن روز که دریچه ی قلبم را با کلید چشمت گشودی آن زمان که انعکاس سلام را در تو یافتم و چشمان سحر انگیزت مرا به سوی خود فرا خواند آن لحظه بود که دل به تو دادم و به تمام زنجیره های عشقت پایبند شدم . . .
ای آنکه فصل خوبی های منی و ای عشق اخرین من بدان که هنوز اتش عشق در دلم روشن است ، بیا که از عشق تو دیوانه ام و به گرد عشق تو همانند پروانه میگردم . . .
بیا که چون تو را دیدم دل به هیچ کس نبستم حال که عاشقم کردی پس به فریاد دل شکسته ام برس که تو تنها فریاد رس منی . . .
+ نوشته شده در سه شنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۸۸ ساعت 11:7 توسط T@R@NOM
|