دل من تـنها بـود ،

دل من هرزه نـبـود ...

دل من عادت داشـت ، که بمانـد يک جا

به کجا ؟!

معـلـوم است ، به در خانه تو !

دل من عادت داشـت ،

که بمانـد آن جا ، پـشـت يک پرده تـوري

که تو هر روز آن را به کناري بزني ...

دل من ساکن ديوار و دري ،

که تو هر روز از آن مي گـذري .

دل من ساکن دستان تو بود

دل من گوشه يک باغـچه بـود

که تو هر روز به آن مي نگري

راستي ، دل من را ديـدي ...؟!!