نگاه بی تفاوت . . .
رقص بی جان تن برگ در هوای بی تفاوت
جاده های پیچ خورده روی خطهای مورب
عابری که راه میرفت با دو پای بی تفاوت
عابری که راه میرفت با دو پای بی تفاوت
پشت آسمان مرده تن یخ بسته خورشید
خسته میشد از هوا،نه از دمای بی تفاوتقطره قطره اشک می ریخت روی بت های شکسته
کائنی که حرف می زد با خدای بی تفاوت
کائنی که حرف می زد با خدای بی تفاوت
عابری که می رود و میرسد به سطر آخر
می نویسد از فضای ماجرای بی تفاوتپشت سالن های بسته آدمک های کرو لال
شاعری ترانه می خواند با صدای بی تفاوت
سروده : مهدی خرمی
شاعری ترانه می خواند با صدای بی تفاوت
سروده : مهدی خرمی
+ نوشته شده در جمعه بیستم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 23:37 توسط T@R@NOM
|