سکه عشق . . .
خاطرم دریای پرغوغاست
یاد تو چون سکهای سیمین رها بر آب این دریاست
خاطر دریا پریشان است
سینهی دریا پر از تشویش طوفان است
دست من در موج و چشمم سوی ساحلهاست
قلب من منزلگه دلهاست
نه بر این دریا سکوتی
نه به ساحلها چراغ رهنمونی
کی برآید از افق شمع بلند آفتابم؟
تا درنگ آرم دمی
تا بیاسایم کمی
تا در این امواج یادی، یادگاری را بیابم
ای دریغا سر به سر موج است و گرداب است یا غرقاب
سکهی سیمین فروتر میرود در آب...
+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 23:30 توسط T@R@NOM
|