کاش هرگز ندیده بودم تو را . . .

کاش ندیده بودم تو را ، کاش آن روز که در وجود من طلوع کردی از تو روی

برمیگرداندم تا در سایه وجود خود بمانم.

کاش نمی خندیدی و مرا به گریه مهمان میکردی ، قبل از آن دلخوشی تلخ که بر سر

سفره اش نشستیم.

کاش تو را دیگر نمی دیدم ، کاش خزان تو را زودتر از من میگرفت.

اکنون جدایی بین ماست و دیوار تنهایی در کنارم، بر سرم سقف ندامت و در زیر پایم

فرش حماقت.