انتظار...
راستی به کدامین کوچه پس کوچه های شهر بنگرم تا بیایی...
چشم دل چون چشم جسم خسته ی انتظارست...
چشم دل چون چشم جسم خسته ی انتظارست...

سالهاست که
بهارش به امید نسیمی که عطرت را حس کنم
تابستانش به حس گرمایش که اتش حضورت را باور کنم
پاییزش به بوی خاک باران خورده و صدای خش خش قدمهایت بر برگهای پاییزی دلخوش کنم
یا ....
اری حال زمستان سردش بی حضورت رو به پایانست و تو را قصد امدنی نیست...
نويسنده: T@R@NOM
+ نوشته شده در یکشنبه هفدهم بهمن ۱۳۹۵ ساعت 20:17 توسط T@R@NOM
|
زندگی یعنی . . .