سنگ صبور
رفيق من سنگ صبور غم ها .. به ديدنم بيا .. که خيلي تنهام ..
هيچکي نمي فهمه چه حالي دارم .. چه دنياي زار و نزاري دارم ..
مجنونم و دلزده از ليليا .. خيلي دلم گرفته از خيليا
نمونده از جوونيام نشوني ..پير شدم ، پير تو اي جووني ..
تنهاي بي سنگ صبور ، خونه ي سرد و سوت و کور ..
اگرچه هيچکس نيومد سري به تنهاييت نزد ..
اما تو کوه درد باش ، طاقت بيار و مرد باش ..
اگر بياي همونجوري که بودي ..
کم ميارن حسودا از حسودي ..
صداي سازم همه جا پر شده ..
هرکي شنيده از خودش بيخوده ..
اما خودم پر شدم از گلايه .. هيچي ازم نمونده ، جز يه سايه ..
سايه اي که خالي از عشق و اميد .. هميشه محتاج به نور خورشيد ..

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۸۸ ساعت 21:24 توسط T@R@NOM
|
زندگی یعنی . . .